زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک
زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک

به آرامی آغاز به مردن می کنی

به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر سفر نکنی،

اگر چیزی نخوانی،

 

 

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،

اگر از خودت قدردانی نکنی،

 

 

به آرامی آغاز به مردن میکنی

زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،

وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

 

 

به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر برده عادات خود شوی،

اگر همیشه از یک راه تکراری بروی

 

 

اگر روزمرگی را تغییر ندهی

اگر رنگ های متفاوفت به تن نکنی،

یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

 

 

 

تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر از شور و حرارت،

از احساسات سرکش،

و چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا می دارد

و ضربات قلبت را تند تر می کنند

دوری کنی

 

 

تو به آرامی آغاز مردن می کنی

اگر هنگامی که با شغلت ، یا عشقت شاد نیستی ، آنرا عوض نکنی

اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی

ار ورای رویاها نروی،

اگر به خودت اجازه ندهی

که حداقل یکبار در تمام زندگیت

ورای مصلحت اندیشی بروی

 

 

امروز زندگی را آغاز کن!

 

                      امروز مخاطره کن!

 

                                        امروز کاری بکن!

 

نگذار که به آرامی بمیری

 

شادی را فراموش نکن!

 

 

اثری از : پابلو نرودا

جزیره


منم ،

روی زمین ، تنهاترین خاکِ خدا

همه تنم ، در حسرتِ یِ جای پا

جزیره ام ، جزیره ای که همیشه تو غربتم

تنهام نذار ، ای رهگذر ، من تشنه ی محبتم

 

تو ندیدی ، چه غریبه جزیره ، یِ خاکه توی آب اسیره

همیشه ، تو هراس مرگه ، که روزی زیر آب نمیره

 

منم،

تنهاترین جزیره ی روی زمین

تو میدونی دردِ منُ غربت نشین

جزیره ای پابسته ام ، شده بن بست دنیای من

ای رهگذر از بی کسی ، شده مسموم هوای من


سیاوش قمیشی

فردوسی

 

بی خوابی زده سرم الآن ساعت 3 بامداده ، دی لایتُ از داداش گرفتم اومدم نت

قبل این که بی خوابی سرم بزنه و البت بعد اینکه نود ببینم و زدحال بخورم بخاطر شنیدن رفتن مجیدی از اس اس که قطعی شده ، داشتم ی کتاب تاریخی می خوندم

آدم که بی خواب میشه فکرای جورواجور ذهنش و بهم می ریزه .... به این فکر می کردم که اگه بزرگان تاریخ مثلاً سعدی ، حافظ ، مولوی ، ابوعلی سینا ، ... اگ الآن زنده بودن چجوری زندگی می کردن اصلاً چطوری ...یعنی آخه تو ای نبل بشو مملکت و مسلمونا و...

 

مثلاً خودتون فکر کنید ، جون من :

فردی همچو فردوسی ملی گرا و وطن پرست !

فردوسی اگر در یکی 2 دهه ی اخیر زندگی می کرد بنظرتون .:

اولین سوال به نظرتون مماخشُ عمل می کرد؟

پستی در دولت داشت؟

جایگاهی درمیون ملت چطور ؟

آیت الله بود یا حجت الله ، امام بود یا دکترُ...پروفسور ...

نگاهش به دورو برش ...به فارسی آپدیت شده!...چطور

بازهم رستمی بودُ اسفنیار ...شاهی بودُ شاهنامه ای؟

اصلاً چه رنگی می شد : سبز می شد می افتاد تو خیابونا ، یا سفید می شد ریشاش تا پای زانوها

قرمزته یا اس اس تِ ؟!

یا اصلاً علی_دایییی؟ ( نشانه اعتراض به همه چی )

به نظرتون دراین زمانه ی یارانه ای و رایانه ای ، سب می خرید یا دل ( البت منظورم همون Apple )

شیعه می بود یا سنی ... ؟

پای روزه های زهرماری مینشست و شُرشُر اشک می ریختش؟!! (*)

 اصلاً شایدم بی دین لامذهب ماسونی می شد باسه خودش

حالا من موندمُ این هزیون های بی خوابیم!

 

 

* زهرماری تعبیری است که شهید مطهری درباره مطالب بی سند و مدرکی که برای گریاندن خلق الله بیان می شود به کار می رود*

 

راه دوست داشتن


راه دوست داشتن هر چیزی؛


درک این واقعیت اساسی است که امکان دارد از دست برود ، یا که از دستش بدهیم .


.


.


.


اگر این امکان موجود ، این فرصت ، این رابطه از دست برود ؛


ناراحت خواهم شد یا خیر؟!


پروفسور حسابی




این ، منم

من همونم که همیشه غم و غصه ام بی شمارهSmiley



اونیکه تنها ترینِ حتی سایه ام نداره



                           این منم که کسی هرگز نشناخته



اونی که در راه رفاقت همه هستیشو باختSmiley


زندگی_ زیبا



مردمان می پرسند



زندگی زیبا چیست ؟



دستشان را به آرامی می گیرم



و به قلب خود نزدیک می کنم ،



سرم را آرام



بلند می کنم



و در چشمشان



لبخند می زنم



و می گویم



به من نگاه کن



نه به این ظاهر زنگی



نه به این صورتک مه گرفته



نه به باید های بودن یک جسم



به من نگاه کن...



نگاهی عمیق در اعماق نگاهم



وجودت را در من می بینی



در چشمهایم



آنها دروغ نمی گویند




و آنگاه



همرنگ چشمهایت سکوت می کنم



تو می توانی با چشم هایت نفس بکشی ، جان بگیری ، زندگی کنی ... زندگی زیباست ...




و باید به من قول دهی که دیگر چشم هایت را گم نکنی!




درد داره. همیشه درد داشته




It hurts. It always hurts!
درد داره. همیشه درد داشته


Does this darkness have a name?
این تاریکی نامی هم داره؟


This cruelty, this hatred,
این ظلم، این کینه


how did it find us?
چطوری مارو پیدا کرد؟


Did it steal into our lives, or did we seek it out and embrace it?
یواشکی وارد زندگی هامون شد ، یا دنبالش گشتیم و در آغوشش گرفتیم؟


What happened to us?
چی بر سر ما اومد؟


That we now send our children into the world like we send young men to war...
که ما الان بچه هامون رو روانه ی دنیا می کنیم ، همونطور که جوون هامون رو به جنگ فرستادیم


Hoping for their safe return...
به امید سلامت برگشتنشون


But knowing that some will be lost along the way.
باخبر از اینکه بعضی هاشون ، در بین راه از دست میرن


When did we lose our way?
کی راهمون رو گم کردیم؟


Consumed by the shadows, swallowed whole by the darkness.
توسط سایه ها محاصره شدیم ، توسط تاریکی کاملا بلعیده شدیم


Does this darkness have a name?
این تاریکی نامی هم داره؟

دانشگاه روزبهان

 

نمیدونم منِ دانشجو تا چه حدی در به ارتقاء رسوندن سطح علمی کلاس و دانشگاه خودم نقش دارم

ولی میدونم در حال حاضر دانشگاه های ما به فضای علمی خیلی شبیه نیست!

 

فضایی که باید پرباشه از گفتگو و مشارکت در بحث ها توسط دانشجوها و همچنین ارائه اطلاعات بروز و کاربردی توسط اساتید و حتی خود دانشجویان و ...

دانشگاه مکانی مقدسه همانند دبستان و دبیرستان و ...

هرجا که سخن از آموزش میاد باید از معلمین گفت و معلم جایگاه بزرگی در اعتقادُ باور و دینمون داره.

متاسفانه اونقدر منِ دانشجو و همچنین استادها به دغدفه های اجتماعی و فرهنگی خودمون فکر می کنیم به وظایف و اهداف خودمون رو فراموش می کنیم.

وظیفه استاد اینه که کلاس رو به سمت دانش محور بودن بکشونه و از دانشجوها بخواد که سطح علمی خودشون رو به سطح علمی کلاس ارتقاء بدن نه اینکه به کم شدن جزوه و ... بسنده کنن

 

متاسفانه منِ دانشجو تنها زمانی به استادم مراجعه می کنم که ازاو نمره ای بخوام یا به فکر گذروندن اون درس باشم! ، هرچی به انتهای دوران تحصیلیم نزدیک تر شدم بیشتر حسرت گذشته و فرصت هایی که درکنار استادام داشتم رو میخورم..ولی هیچ وقت برای تلاش دیر نیست..

 

نمیشه به دانشجویان فعلی خرده و ایراد گرفت متاسفانه به مرور زمان تعارف و ارزش ها و اهداف از تحصیل و دانشگاه و ... تغییر کرده

ما دانشجوها خودبه خود به این شکل در نیومدیم بلکه این تیپ و این فرمی که داریم به ما تحمیل شده!

از محیط اجتماعی مون..از جامعه از اطرافیان از دانشجویان تنبل ترم های بالاتر

از فرهنگ مون...

از دینی که , وارونشُ رواج دادن!

...

 

ما دانشجو ها تا چند وقته دیگه خیرسرمون دارای تخصصی میشیم ، فارغ تحصیل دانشگاه

ولی اکثرمون فاقد از تخصص اجتماعی و اطلاعات بروز علمی که بتونیم در فعالیت های عملی ازون ها استفاده کنیم ، وارد اجتماعی میشیم که نه به ما و نه تنها به تخصص ما محتاج نیستن...!

چه بر سر ما خواهد آمد ...!

 


پ ن :

نمی دونم چی شده که انگشتام خیلی با این کیبورده حال میکنن! راستشُ بخوای اصلا از تایپ کردن زیاد با لپتابم بدم میاد!

حالا از فرصت استفاده میکنم بیشتر می نویسم..

کمی از سردرآوردن من به دانشگاه روزبهان ساری بنویسم :

من مقطع کاردانی رو در موسسه ساریان ساری سپری کردم که واقعاً نمیدونم چطور هنوز این موسسه سرپا هست!

برای کنکور کمی خوندم و ی دانشگاه خوب به نام آبادانی و توسعه روستاهای همدان قبول شدم که واقعاً از نظر علمی اون دانشگاه رو تحسین می کنم ، ولی به دلایل بسیاری میخواستم برگردم ساری

بعد ی ترم با ی نفر از دانشگاه روزبهان ساری جابجایی کردم.

حالا دلایل به ساریان نرفتنم خیلی معلومه برای جی!

دانشگاه روزبهان شاید با سایر موسسات آموزش عالی از نظر علمی تفاوت زیادی نداشته باشه ولی فکر کنم خدماتی که به دانشجوها ارائه میده کمی بهتر باشه مثلاً خود من وقتی دانشگاه هستم ی پام سالن مطالعه و ی پا دیگم دارم از وای فای دان استفاده می کنم ( مفید)

و البته کمی ترو تمیزتره ولی آموزش و تمامی مراحل ثبت نام و انتخاب واحد غیره ...مثل اکثردان ها مثل صف بعضی نونوایی ها میمونه!

البته نمیشه از ساختمون شیک روزبهان هم گذشت :


 


پ ن 2:

البته به تمامی دانشجویانی که تازه کنکور دادن و بدنبال یک دانشگاه خوب واسه ادامه تحصیلشون در مقاطع و رشته های مختلف و از جمله کاردانی به کارشناسی و یا ارشد هستن پیشنهاد میکنم بین موسسات غیرانتفاعی، روزبهان رو انتخاب کنن

چون از سایر موسسات از نظر علمی و همچنین امکانات و امور دانشجویی در سطح بالاتری قرار داره