زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک
زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک

زندگی_من

 

سلام

 

زندگی من مجموعه ای از درسهایی است که به آن نیاز دارم ؛

درسهایی که با نظم و ترتیب تمام در زندگیم روی می دهد ،

درسهایی که شاید ازآنها متنفر باشم ولی محکوم به گذراندنشان هستم

 

زندگی من یک مسابقه  بخت آزمایی است ، اما من از هر اتفاقی که در زندگیم روی می دهد نهایت استفاده را می برم

 

 

در زندگیتان شما فکر می کنید که طرف مقابلتان را میشناسید ؛

ولی اینطور نیست ؛

واین به این معنیست که شما نمیدونید توانایی ها و قدرت انجام دادن کارهای او را...

 

شما میبینید اشخاصی ، با غرور و تکبر  ، که برای همه چیز پاسخی دارند...

اما اون حقیقت وجودی آنها نیست..حقیقت نیست...

 

من شاید همیشه ندونم قادر به انجام چه چیزهایی هستم

اما من تلاش می کنم که بسازم چیزهای بهتری رو ، و سعی میکنم همه چیز بهتر بشه

من قول می دم که آدم خودخواهی نباشم ، چون می دونم من نمیتونم به تنهایی انجامشون بدم

 

من فکر می کنم اون آسونتر باشه تا دست بیابم به چیزهایی که در جستجوی حقیقت بهشون نیاز دارم

 

 

پ ن :

ما در زندگی ، تا درسی را کاملاً یاد نگیریم محکوم به گذراندن و پاس کردن دوباره ی آن  و کسب نمره قبولی ازآن هستیم

 

 

اشتیاق در کار

 

 

 

پیروزی یعنی توانایی رفتن از یک شکست به شکست دیگر ، بدون از دست دادن اشتیاق .

 

 

شما بعد از بارها شکست توانستید به پیروزی دست یابید ، به شما تبریک می گویم ... منتظر شکست های بعدی باشید !... نااُمید نشوید ... هرگز ... بدانید که موفقیت های بعدی درانتظار شماست ...

 

 

 

پ ن :

کارکردن بدون اشتیاق خیلی خسته کنندهه ، نمیدونم چقدر برای آیندم کارفعلیم مفیده ... نمیدونم!

 

 

دوری

 

خیلی وقت بود نیومده بودم به وبم سر بزنم ، شایدم چن وقتی نتونم بیام اینا دلایل نوشتن این پست هس.

 

این ترم با اینکه شب امتحانی تمام درس هارو ترکوندم ولی با کم لطفی 2تا استاد معدلم تا مرز الف به پایینتر موند

2تا درسیُ که فکر می کردم الف میشم نمره پاسی گرفتم!

 

امروز قرار بود بریم جنگل ، ولی با کاری که واسه من پیش اومد من نمیتونم برم ، امیدوارم به خانوادم خوش بگذره

منم احتمال داره اگه امروز رفتنی بشم به شهر کلاردشت واسه کار نقشه برداری تا آخر تابستون اونجا موندگار بشم ، هیچی در مورد این پروژه و کارش نمی دونم ، ولی تا فردا معلوم میشه ، کلاردشت که در جاده کندوان هس تا ساری فکر کنم 3-4 ساعتی راه باشه برای همین فکر رفت و برگشت نباید به ذهنم خطور کنه.

 

 

 

پ ن :

ی جمله ای از کندی خوندم خوشم اومد امیدوارم شمام خشتون بیاد

John F. Kennedy said :

the courage of life is a magnificent mixture triumph

and tragedy.

A man does what he must, in spite of personal consequences

in spite of obstacles and dangers and pressures

And that is the basis of all morality.

شجاعت در زندگی در واقع یک آمیزه باشکوهی از پیروزی

و شکست است

یک انسان انجام می دهد هرچه که او می بایست انجامش بدهد ، علی رغم عقیده های شخصی...

باوجود موانع و خطرات و فشارها

وآن اساس همه ی سیرت هاست

 

 

*      خودم ترجمه کردم ، نمیدونم تا چه حدی منظور منتقل شده ، امیدوارم درست ترجمه کرده باشم

فعلاً دیگه چیزی یادم نمیاد



welcome

 

خوش آمدم

 

خوش آمدم به نرمال بودن؛

افرادی که اون بیرونن میتونن دنیای خودشونُ داشته باشن؛

من هم میتونم دنیایِ...

 

آدم موفقیم...میدونم....من مث بقیه چندین هدف چرند ندارم ، فقط یکیِ ه ؛

آره.خیلی بزرگه ، خیلی هم رویایی ه برام ، ولی مهم اینه که بخوای به اونجا برسی...

 

 

 

 

*   بعد از ی سال دوباره کسی که همیشه تو زندگیت بوده ، دوباره بودنش تازه میشه ،خیلی حس بامزه ای ه!

ولی فقط تسکینی برای دردهام...آمدی جانم به قربانت ولی...




 

پ ن :

هنوز هم ترسُ خطرُ خطای هرچیزیُ از انسان میدونم نه چیزی (پیوست)

 

 

بیشتر از ی لحظه

 


گاهی اوقات اتفاقاتی می افته ؛

لحظه ای که زمان متوقف می شه

و شناور می شه و باقی می مونه...

 

                        وقتی که بیشتر از ی لحظه هس.

و صدا می ایسته ،

 

 

و تحرک متوقف میشه ،

                 برای بیشتر......................بیشتر از ی لحظه...

و سپس اون لحظه همش از بین رفته .

 

 

می تونم...: تونستم...

 

کم کم ازیادم می رود، تمام تلخی ها

باید فراموش کنم...:کردم...

 چندیس...

میشه،

: شد.

 

 

آروم تلقین می کنم...

هیسسسسسسسسسس...آروم...آروم تر مهدی

اِخدا تو در سکوتمم هستی !


تو همیشه بودی و من ...

 

 

 

 

 

پیوست :

این روزگارُ رسمِ شِ

 

 

پ ن  :

این روزهام خوب داره پیش میره...خداروشکر

 

 

درهای بسته و باز

 


 

خودمُ تو اتاقم حبس کردم...

چندین روز...

ساعتها...

+ زندانی که درِآن باز است!

 

 

^  من خیلی وقته وارد زندانی شدم که درش و پیدا نمیکنم شاید هم بخاطر فراموش کردن خیلی چیزاستُ سکوت مسخرم!

آخه یکی نیس بگه تو با خودت سرِ جنگ داری یا با اطرافیانت یا با خدات!

 

 

*     وقتی در شادی بسته می شود ، در دیگری باز می گردد؛

    ولی به طور معمول آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم که در باز شده را نمی بینیم.

 

امام جواد(علیهالسلام) مىفرماید:
لَوْ کانَتِ السَّماواتُ وَالاَْرْضُ رَتْقاً عَبْد ثُمَّ اتَّقى اللهَ تَعالَى جَعَلَ اللهُ لَهُ مِنْها مَخرَجاً.
اگر درهاى آسمان و زمین به روى کسى بسته شود و او پرهیزگارى پیشه کند؛ خداوند گشایشى در کار او مىدهد.

 



پیوست :

گاهی خدا آنقدر صدایت را دوست دارد که سکوت می کند تا بارها بگویی:

"خــــــــــــــــدای من "

.

 خدایِ من

 

بخدا لاف زدم!

 

خسته ام...

اونقدر خرابم کِ اصلاً جای گفتن نداره
خسته از حس غریب این تنهایی

خستم بخدا از اینهمه تکرارِ سکوت ُ بازم سکوت.
بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ.

 

بخدا لاف زدم،
من نمیدانم عشق،
رنگ سرخ است؟!
... آبیست؟
یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟!
عشق را در اطراف کودکیم،
خواب دیدم چندین بار!
خواستم صادقُ عاشق باشم!
خواستم مستِ شقایق باشم!
خواستم غرق شوم،
در مهرُ وفاُ عشقُ ...
اما حیف ؛
حس من کوچک بود.
یا که شاید مغلوب! ، پیش زیبایی ها!!

 

پ.ن :
بد بودم و بدتر شدم – شاید دلیلش فرار از کارِ و مشغله

دلم میخواد هرچه زودتر دانُ و امتحانا تموم بشه برم سرِ کارم.

می روم در.پی.احساس.غریبم ...

می روم تا زندگیم را با سکوت ادامه دهم!


 

مَرُ ای دوست

مَرُ ای دوست

         مَرُ ای دوست

                       مَرُ از دستِ من ای یار

که منم زنده به بویِ تو...به گلِ رویِ تو

 

مَرُ اِی دوست

           مَرُ اِی دوست

بنشین با مَنُ دل

بنشین تا بِرَسَم اگر ، به شبِ مویِ تو

 

تو نباشی چه اُمیدی بِدِلِ خسته یِ من

تو که خاموشی

                بی تو بِشامُ سحر... چه کنم با غمِ تو

 

 

بنشین تا بنشانی نفسی آتش دل

بنشین تا بِرَسَم اگر به شبِ مویِ تو

تو نباشی چه اُمیدی به دلِ خسته یِ من

تو که خاموشی بی تو به شامُ سحر چکنم با غمِ تو

 

چِکُنم با دلِ تنها که نشد باورِمن ، تو هُ ویرانی ؛

خاموشی ؛

کوهم اگر چِکُنم با غمِ تو

 

 

چِکُنم با دل تنها ... چکنم با غم دل

چِکُنم با این غم

دل من ای دل من

 

چه کنم با دل تنها

چه کنم با غم دل

چه کنم با این غم

دل من ای دل من

چه کنم با دل تنها

چه کنم با غم دل

چه کنم با این درد

دل من ای دل من

چه کنم با دل تنها

چه کنم با غم دل

چه کنم با این درد

دل من ای دل من

چه کنم با دل تنها

چه کنم با غم دل

چه کنم با این غم

دل من ای دل من

.

.

.

.

محمد اصفهانی