زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک
زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک

راهیان تور



امشب به سفری میرم که دلم زیاد راضی نیستُ دلم به سفر نمیره!.  شایدم دیرتر بره!


سفری به جنوب


سفری به عمق حادثه ی خونین گذشته



بابا می گه:


تجربه خوبیه

شاید به اهدافت نرسی...ولی سعی کن به سمت اون چیزی که درونت میخواد بری.


منم میگم: می دونم خوش می گذره ولی میدونم که بدم می گذره!!!




برای من یک سفر ، فراتر از یک سفره!!!

مجبور بودم به این سفر برم؛

نیازم بود...


وجدان کاری



2روز دراین هفته با مهندس عزیزی سرکار نقشه برداری دانشکده علوم پزشکی ساری رفتم،
واقعاً از توانایی ایشون در نقشه برداری لذت زیادی بردم؛
دقت و نظم در کارهاشون خیلی واسم جالب بود و اصلاً هیچ کاری رو سهل نمیگیره و به قول ما امروزی ها اهل سمبل کاری نیستن.
سختکوش بودن ایشون و دل به کار دادنشون خیلی منُ حیرت زده کرد...با تمام جدیت و پشتکار مثل یک جوون بیست ساله فعالیت نشون میدن و دقت به کارشون فوق العده هست.
رابطه خیلی خوبی با من که ازشون 20سالی کوچیک ترم داره که اصلاً احساس نمیکردم که از من بزرگترن.


منظور از همه ی این حرفام اینه که یک فرد مهم نیست که در چه قسمتی به فعالیت می پردازه، مهم اینه که به اون کار علاقه داشته باشه...و بدونه داره چیکار میکنه...به کار اهمیت بده...دیسیپلین کاری آیتم مهم موفقیت تو کارهاس.


خیلی چیزها رو طی این 2روز یاد گرفتم و فهمیدم برای رسید موفقیت نباید عجله کرد نباید طمع داشت ...

شاید بشه و حتماً میشه که با عددسازی و سمبل کاری سریع تر و راحت تر به هدفت برسی بطوری که هیچ کس نفهمه...ولی

خودت میدونی چیکار کردی...به کارهات فکر کن...ببین آرامش رو در درونت حس میکنی یا نه؟!


پ ن:

ترم قبلی از نظر درسی زیاد خوب نبودم ولی بهترین نتیجه تحصیلی دانشگاهیم رو در یِ ترم گرفتمُ معدلم خیلی خوب شد
زمان انتخاب واحد این ترم 24 واحد برداشتم تا بتونم برای ترم بعد به غیر از درسم برای کنکور ارشد بخونم و هم سرکار برم...
ولی واقعاً قبل اینکه کلاس ها شروع بشه باور داشتم که می تونم ولی همون هفته اول با شروع شدن کلاس ها جا زدم!

اینقدر درس ها سنگین ه که مجبور شدم 2تا درس یعنی 4واحد از درسامُ حذف کنم.

مسلمان واقعی


مـلا و شـراب فـروش !



سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد.
ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل!
یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید.
ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود.
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید
صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست !
ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند !
قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلویی صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم ؟! سخن هر دو را شنیدم :
یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند !
و سوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد …!

"پائولو کوئیلو"



مـرد واقعـی و مسلمـان واقـعی

ادامه مطلب ...