زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک
زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک

از بهترین فرصت ها


 

بچه که بودم بسیار چشم انتظاری می کردم برای این که هر چه زود تر این ماه بیاد .

شاید باورتون نشه ،

ولی من عاشق این ماه بودم ، یا بهتر بگم از روزه گرفتن لذت می بردم نه برای اینکه غذا  نمی خوردم ، نه اینطور نیست برای اینکه تمام تلاشم و می کردم خوب باشم و بهترین ،

با این که خیلی کوچیک بودم .

معلممون میگفت بچه ها سعی کنید تو این ماه خودتون و اصلاح کنید ، سعی کنید خوب باشید ، به همکلاسی هاتون فحش ندید ، پدر و مادر و اعضای خانوادتون و اذیت نکنید .

یاد گذشته ، یاد شادی های کودکی ، یاد بچگی های پاک ، یاد مهربانی والدین به من ، همه و همه به خیر .

حالا با گذشت 10-12 سال از اون زمان ، نمی دونم چی شد ، کی گذشت ، من چی شدم ،

آیا واقعاً این منم ؟

یا ...

آره همون نقابی که همیشه ازش مثل یک مه یاد می کردم که بین ظاهر و باطنمون فرسنگ ها راهه و تو مه گرفتار شدیم .

 

 

یک چهره ای برای خوددمون ساختیم تا با اون بتونیم تو جامعه ظاهر شیم ، و به بازی های زندگیمون بپردازیم غافل از اینکه بازی نکره باختیم .

  • هر چی به سنمون اضافه شد پیچیدگی های ما انسان ها بیشتر میشه ،
  • هر روز لایه ای بر نقاب روی صورتمون اضافه میشه و کندنش سخت تر ،
  • هر روز به پیچیدگی ها و ناخالصی ما افزوده میشه بدون اینکه خودمون بفهمیم .

 

*  شاید این بهترن زمان هست که بتونیم خودمون رو اصلاح کنیم و بنده ای پاک برای خدا و انسانی خالص و بی ریا برای جامعه خودمون و تمام انسان ها باشیم تا شاید ما هم بتونیم تو این ماه به مهمونی خدا بریم

 

خدایا این بنده گناهکارت رو ببخش

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد