زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک
زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک

تقسیم انسان ها از دید دکتر علی شریعتی

 

دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است:



1.      آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند

عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاستکه قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

 

 

 

2.      -  آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند


مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی شخصیت‌اند و بی اعتبار هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده وزنده‌اشان یکی است.

 

 

 

3.      آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند


آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و درنبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.


 

4.      آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند


شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که مانمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرمآهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مستمی‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم ونگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.






نقل یک خاطره از پروفسور حسابی توسط آقای مهندس ایرج حسابی


در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند.

 

آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گلها را هم توضیح می دهند.

 

چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند.

 

دکتر می گفت: " برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویالونش جایی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد.

 

همه سر وقت آمدند اما انیشتین 20دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند.

 

من فوراً یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم.

 

به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم.

 

من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنایی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند.

 

برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد."

 

آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت ، بعدها انیشتین به من گفت: " وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن 10هزارساله چیست.

 

ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را زینت می دهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است."


بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر می کنند.

 

به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند.

 

بعد با شیرینی های محلی از مهمانان پذیرایی می کنند و کوک ویلون انیشتین را عوض می کنند و یک آهنگ ایرانی می نوازند.

 

همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند.

 

ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست.

 

انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه ی دیگری بنوازند.

 

پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشم هایش را باز کرد و گفت" دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.

 

آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با "س" شروع می شد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود.

 

بعد توضیح می دهد که این در واقع هفت چین یعنی 7 انتخاب بوده است.

 

تنها سبزه با "س" شروع می شود به نشانه ی رویش.

 

ماهی با "م" به نشانه ی جنبش،

 

آینه با "آ" به نشانه ی یکرنگی،

 

شمع با "ش" به نشانه ی فروغ زندگی و ... همه متعجب می شوند

 

 و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد.

 

آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرفها را نمی زد و نخبگانی مثل انیشتین، بور، فرمی و دیراک این مفاهیم عمیق را درک می کردند.

 

بعد یک کاسه آب روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند.

 

آقای دکتر برای مهمانان توضیح می دهند که این کاسه 10هزارسال قدمت دارد.

 

آب نشانه ی فضاست و نارنج نشانه ی کره ی زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست.

 

انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود.

 

از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟ می گوید : "ما در مملکت خودمان 200 سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید.

 

علم شما کجا و علم ما کجا؟!"


خیلی جالب است که آدم به بهانه ی نوروز، فرهنگ و اعتبار ملی خودش را به جهانیان معرفی کند.

 


به آرامی آغاز به مردن می کنی

به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر سفر نکنی،

اگر چیزی نخوانی،

 

 

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،

اگر از خودت قدردانی نکنی،

 

 

به آرامی آغاز به مردن میکنی

زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،

وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

 

 

به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر برده عادات خود شوی،

اگر همیشه از یک راه تکراری بروی

 

 

اگر روزمرگی را تغییر ندهی

اگر رنگ های متفاوفت به تن نکنی،

یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

 

 

 

تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر از شور و حرارت،

از احساسات سرکش،

و چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا می دارد

و ضربات قلبت را تند تر می کنند

دوری کنی

 

 

تو به آرامی آغاز مردن می کنی

اگر هنگامی که با شغلت ، یا عشقت شاد نیستی ، آنرا عوض نکنی

اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی

ار ورای رویاها نروی،

اگر به خودت اجازه ندهی

که حداقل یکبار در تمام زندگیت

ورای مصلحت اندیشی بروی

 

 

امروز زندگی را آغاز کن!

 

                      امروز مخاطره کن!

 

                                        امروز کاری بکن!

 

نگذار که به آرامی بمیری

 

شادی را فراموش نکن!

 

 

اثری از : پابلو نرودا

راه دوست داشتن


راه دوست داشتن هر چیزی؛


درک این واقعیت اساسی است که امکان دارد از دست برود ، یا که از دستش بدهیم .


.


.


.


اگر این امکان موجود ، این فرصت ، این رابطه از دست برود ؛


ناراحت خواهم شد یا خیر؟!


پروفسور حسابی