زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک
زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک

انتخاب دانشگاه و شهر

 

دیروز کارورزی نقشه برداری پس از 21 روز با کلاس آموزشی درس فتوگرامتری به اتمام رسید

7 مهر زمان تحویل پروژه هست که توی این مدت فرصت داریم تا پروژه رو آماده و تحویل بدیم .

 

چند روز پیش زمان انتخاب رشته و دانشگاه مقطع کارشناسی ناپیوسته بود ، به علت درگیر بودن در کارها و نبود وقت نتوستم انتخاباتم رو تو اینجا بزارم ،

حالا به ذهنم رسید که این کار رو بکنم

برای دیدنش به ادامه مطلب برین

ادامه مطلب ...

کلاس های نرم افزار

سلام به همه 

من الآن دارم این مطلب رو از سایت دانشگاه ساریان تایپ می کنم 

این هفته که آخرین هفته کارورزی ما هس آموزش نرم افزار داریم ، تا بتونیم از 2 هفته زحمتمون تو زمین دانشگاه واقع در جاده دریا ، نتیجه مطلوب و خروجی مناسبی با نقشه و ... بگیریم  

الآن چند نفر دور و برم جمع شدن نمیتونم ادامه بدم  !

کارورزی

 

از 1شنبه کارآموزی ما استارت خورد ،

البته درستش اینه که بگم کارورزی ،

روز های خیلی سختی زیر نور مستقیم خورشید ،

8 ساعت در روز زیر آفتاب بدون حتی سایه ای در اطرافمون ،

بزرگترین سایه ای که ایجاد میشه از چاق ترین دوستان هس ،

 

توی این 3 روز با مشکلات بسیار زیادی روبرو شدیم که چند تاش رو نام می برم :

  • کمبود آب : آخه هر نفر ما در طی یک ساعت 1 بطری 1.5 لیتری آب می نوشیدیم !
  • نبود فضایی مناسب در نزدیکی ما برای استراحت ،
  • چاله های بسیار خشک و خطرناک که هر لحظه امکان پیچ خوردگی مچ پا هست ،
  • ناثیران زیانبار نور خورشید باعث ایجاد خطای بسیار  در کارمون میشه ،
  • نهار هم که باید با آب به معده منتقل شود !

 

پ ن :

 فردا  4شنبه  روز استراحت ه ،

الآن هم که دارم این مطلب و میدم بسیار خسته هستم و سریع تایپ کردم که برم بخوابم .

 

 

 

از بهترین فرصت ها


 

بچه که بودم بسیار چشم انتظاری می کردم برای این که هر چه زود تر این ماه بیاد .

شاید باورتون نشه ،

ولی من عاشق این ماه بودم ، یا بهتر بگم از روزه گرفتن لذت می بردم نه برای اینکه غذا  نمی خوردم ، نه اینطور نیست برای اینکه تمام تلاشم و می کردم خوب باشم و بهترین ،

با این که خیلی کوچیک بودم .

معلممون میگفت بچه ها سعی کنید تو این ماه خودتون و اصلاح کنید ، سعی کنید خوب باشید ، به همکلاسی هاتون فحش ندید ، پدر و مادر و اعضای خانوادتون و اذیت نکنید .

یاد گذشته ، یاد شادی های کودکی ، یاد بچگی های پاک ، یاد مهربانی والدین به من ، همه و همه به خیر .

حالا با گذشت 10-12 سال از اون زمان ، نمی دونم چی شد ، کی گذشت ، من چی شدم ،

آیا واقعاً این منم ؟

یا ...

آره همون نقابی که همیشه ازش مثل یک مه یاد می کردم که بین ظاهر و باطنمون فرسنگ ها راهه و تو مه گرفتار شدیم .

 

 

یک چهره ای برای خوددمون ساختیم تا با اون بتونیم تو جامعه ظاهر شیم ، و به بازی های زندگیمون بپردازیم غافل از اینکه بازی نکره باختیم .

  • هر چی به سنمون اضافه شد پیچیدگی های ما انسان ها بیشتر میشه ،
  • هر روز لایه ای بر نقاب روی صورتمون اضافه میشه و کندنش سخت تر ،
  • هر روز به پیچیدگی ها و ناخالصی ما افزوده میشه بدون اینکه خودمون بفهمیم .

 

*  شاید این بهترن زمان هست که بتونیم خودمون رو اصلاح کنیم و بنده ای پاک برای خدا و انسانی خالص و بی ریا برای جامعه خودمون و تمام انسان ها باشیم تا شاید ما هم بتونیم تو این ماه به مهمونی خدا بریم

 

خدایا این بنده گناهکارت رو ببخش

 

کلاس توجیهی کارورزی


خدایا هوا خیلی گرمه ، خدایا کمی هوا رو سرد تر کن ، حداقل اتاقم و کمی خنک تر کن !

ببشخید اینطوری شروع کردم آخه واقعاً اتاقم خیلی گرمه مخصوصاً الآن که خورشید داره میره (غروب) و منو داره داغ زده ی خودش میکنه .

 

امروز صبح کلاس توجیهی کارورزی نقشه برداری بود که فک کنم تو این 2 ساعت صحبت و سخنرانی 3 استاد گرامی حداقل من به اندازه کافی توجیه شدم ولی بقیه دوستان رو نمی دونم .

شروع کارورزی هم از هفته بعد شنبه آغاز میشه .

 

توی این 2-3 ماه اینقدر مشغول درس هام برای امتحانات پایان ترم و کنکور بودم که از خیلی چیزها و افراد غافل و بی خبر بودم ،

از فامیل ها از دوستان قدیمی م ، از دوستان مجازیم و وبلاگ هاشون ،

یه عذرخواهی به همشون بدهکارم ، شاید هم چند تا


به نام او که عشق است و عشق ورزیدن به او عبادت

 


 


هر کس مرا طلب کند می یابد ... ،

   هر کس مرا یافت دوستم می دارد ... ،

      هر کس مرا دوست داشت عاشقم می شود  ... ،

        هر کس عاشقم شد عاشقش می شوم ... ،

           هر کس که من عاشقش شوم او را میکشم  و ...

              هر کس که کشته شد واجب است دیه او ... ،

پس خود من دیه او هستم .


 خداوند تبارک و تعالی.


 

پ ن :

و خداوند دوستانی دارد که در اندیشه هایشان با آنها نجوا می کند

 

هدف از وبلاگ نویسی

سلام

در اولین مطلبم قصد دارم هدف از وبلاگ نویسیم رو بیان کنم و کمی این موضوع رو شرح بدم ،

البته بهتر بود که به معرفی خودم در این مطلب می پرداختم ولی دیدم که میتونید برای شناخت من به پروفایلم نگاهی بکنید و اولین مطلبم رو اینطور شروع کنم  :

 

 

بالاخره بعد از مدت ها کلنجار رفتن با خودم تصمیم به وبلاگ نویسی گرفتم ،

البته من از سال 1386 ، 2بار در پریود 2 ساله به وبلاگنویسی میپرداختم ولی تا زمانی که از این کار لذت نبری و ندونی که برای چه می نویسی و هدفت چیه نمیتونی به این کار ادامه بدی ، و آخرش هم با کوچک ترین دلیلی تصمیم به ترک وب نویسی میکنی.

زندگی من هم مثل تمام انسان ها فرازُ نشیب فراوانی داشته تا حدی که بارها و بارها در گذشته و آینده مجبور میشم کارها و سفرهایی انجام بدم که قابل پذیرش برای هیچکس در اطرافیانم نباشه ولی این مسیر زندی منه برای اینکه بتونم زندگیم رو شاد نگه دارم و زندگیم رو زیبا بسازم!

شاید نتونم از روزنوشت هام و خاطره هام و یا تفکراتم در اینجا بنویسم ولی مکانیه که هرازچند گاهی به اینجا سر میزنم و مطلبی مینویسم تا به جای بزارم از اندیشه ام و زندگیم و به نوعی آرامش و تخلیه روانی!


زندکی من در کنار یکی از بهترین خانواده های دنیا که عجیب ترینشونم هست آغاز شده و همیشه خدارو بخاطر چنین خانواده ای شکرگذار بودم ...


 

 

* هر یک از شما هم احتمالاً اهدافی از نوشتن دارید که نمونه هایی از اهداف وبلاگنویسی رو مثال می زنم که شامل اهداف خودم هم میشه :

هدف از وبلاگ نویسی من رسیدن به آرامش و بالابردن سطح علمی و اجتماعی و البته کمی هم ادبیه چون با خوب خوندن و دیدن مطالب دیگران هست که میتونی خوب بنویسی .

در واقع وبلاگ نویسی به نوعی هک کردن خاطرات و روزمرگی ها هست که بتونی برای آینده باقی بزاری که در واقع جای دفترچه خاطرات رو هم به طور کامل گرفته و فرق این دو نوع نوشتن در انتشار رخداد های روزانه و خاطران برای همه ی خواننده ها و وبگردها و وبلاگ نویس ها هست .

با وبلاگ نویسی میشه به نوعی نظر دیگران رو در مورد مطلبت ، دیدگاهت ، ایده ها یا حتی خواسته هات و ... بدونی ، و میتونی با این کار خودت رو اصلاح کنی و دید و نگاهت رو به مسائل گسترش بدی

وبلاگ نویسی به نوعی حتی میتونه آرامش بخش تو باشه یا حتی باعث شادابی تو بشه و شاید هم باعث این بشه که تو بعد از مدت ها به دیگران هم فکر کنی و در مورد خودشون یا کارهاشون و یا در مورد جوامعی که در اون زندگی میکنی فکر کنی و نظرت رو بیان کنی و از دیگران مشورت بخوای

 

در زمینه وبلاگ نویسی پیشنهاد میکنم مطالب زیر رو بخونید :
از ادیسون درس وبلاگ نویسی بگیرید!
آیا شما راه درست وبلاگ نویسی را پیش گرفته‌اید؟
وبلاگ نویسان مثل سربازان شطرنج هستند ، ما یه مشت سربازیم