زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک
زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک

کارورزی

 

از 1شنبه کارآموزی ما استارت خورد ،

البته درستش اینه که بگم کارورزی ،

روز های خیلی سختی زیر نور مستقیم خورشید ،

8 ساعت در روز زیر آفتاب بدون حتی سایه ای در اطرافمون ،

بزرگترین سایه ای که ایجاد میشه از چاق ترین دوستان هس ،

 

توی این 3 روز با مشکلات بسیار زیادی روبرو شدیم که چند تاش رو نام می برم :

  • کمبود آب : آخه هر نفر ما در طی یک ساعت 1 بطری 1.5 لیتری آب می نوشیدیم !
  • نبود فضایی مناسب در نزدیکی ما برای استراحت ،
  • چاله های بسیار خشک و خطرناک که هر لحظه امکان پیچ خوردگی مچ پا هست ،
  • ناثیران زیانبار نور خورشید باعث ایجاد خطای بسیار  در کارمون میشه ،
  • نهار هم که باید با آب به معده منتقل شود !

 

پ ن :

 فردا  4شنبه  روز استراحت ه ،

الآن هم که دارم این مطلب و میدم بسیار خسته هستم و سریع تایپ کردم که برم بخوابم .

 

 

 

از بهترین فرصت ها


 

بچه که بودم بسیار چشم انتظاری می کردم برای این که هر چه زود تر این ماه بیاد .

شاید باورتون نشه ،

ولی من عاشق این ماه بودم ، یا بهتر بگم از روزه گرفتن لذت می بردم نه برای اینکه غذا  نمی خوردم ، نه اینطور نیست برای اینکه تمام تلاشم و می کردم خوب باشم و بهترین ،

با این که خیلی کوچیک بودم .

معلممون میگفت بچه ها سعی کنید تو این ماه خودتون و اصلاح کنید ، سعی کنید خوب باشید ، به همکلاسی هاتون فحش ندید ، پدر و مادر و اعضای خانوادتون و اذیت نکنید .

یاد گذشته ، یاد شادی های کودکی ، یاد بچگی های پاک ، یاد مهربانی والدین به من ، همه و همه به خیر .

حالا با گذشت 10-12 سال از اون زمان ، نمی دونم چی شد ، کی گذشت ، من چی شدم ،

آیا واقعاً این منم ؟

یا ...

آره همون نقابی که همیشه ازش مثل یک مه یاد می کردم که بین ظاهر و باطنمون فرسنگ ها راهه و تو مه گرفتار شدیم .

 

 

یک چهره ای برای خوددمون ساختیم تا با اون بتونیم تو جامعه ظاهر شیم ، و به بازی های زندگیمون بپردازیم غافل از اینکه بازی نکره باختیم .

  • هر چی به سنمون اضافه شد پیچیدگی های ما انسان ها بیشتر میشه ،
  • هر روز لایه ای بر نقاب روی صورتمون اضافه میشه و کندنش سخت تر ،
  • هر روز به پیچیدگی ها و ناخالصی ما افزوده میشه بدون اینکه خودمون بفهمیم .

 

*  شاید این بهترن زمان هست که بتونیم خودمون رو اصلاح کنیم و بنده ای پاک برای خدا و انسانی خالص و بی ریا برای جامعه خودمون و تمام انسان ها باشیم تا شاید ما هم بتونیم تو این ماه به مهمونی خدا بریم

 

خدایا این بنده گناهکارت رو ببخش

 

کلاس توجیهی کارورزی


خدایا هوا خیلی گرمه ، خدایا کمی هوا رو سرد تر کن ، حداقل اتاقم و کمی خنک تر کن !

ببشخید اینطوری شروع کردم آخه واقعاً اتاقم خیلی گرمه مخصوصاً الآن که خورشید داره میره (غروب) و منو داره داغ زده ی خودش میکنه .

 

امروز صبح کلاس توجیهی کارورزی نقشه برداری بود که فک کنم تو این 2 ساعت صحبت و سخنرانی 3 استاد گرامی حداقل من به اندازه کافی توجیه شدم ولی بقیه دوستان رو نمی دونم .

شروع کارورزی هم از هفته بعد شنبه آغاز میشه .

 

توی این 2-3 ماه اینقدر مشغول درس هام برای امتحانات پایان ترم و کنکور بودم که از خیلی چیزها و افراد غافل و بی خبر بودم ،

از فامیل ها از دوستان قدیمی م ، از دوستان مجازیم و وبلاگ هاشون ،

یه عذرخواهی به همشون بدهکارم ، شاید هم چند تا


به نام او که عشق است و عشق ورزیدن به او عبادت

 


 


هر کس مرا طلب کند می یابد ... ،

   هر کس مرا یافت دوستم می دارد ... ،

      هر کس مرا دوست داشت عاشقم می شود  ... ،

        هر کس عاشقم شد عاشقش می شوم ... ،

           هر کس که من عاشقش شوم او را میکشم  و ...

              هر کس که کشته شد واجب است دیه او ... ،

پس خود من دیه او هستم .


 خداوند تبارک و تعالی.


 

پ ن :

و خداوند دوستانی دارد که در اندیشه هایشان با آنها نجوا می کند

 

هدف از وبلاگ نویسی

سلام

در اولین مطلبم قصد دارم هدف از وبلاگ نویسیم رو بیان کنم و کمی این موضوع رو شرح بدم ،

البته بهتر بود که به معرفی خودم در این مطلب می پرداختم ولی دیدم که میتونید برای شناخت من به پروفایلم نگاهی بکنید و اولین مطلبم رو اینطور شروع کنم  :

 

 

بالاخره بعد از مدت ها کلنجار رفتن با خودم تصمیم به وبلاگ نویسی گرفتم ،

البته من از سال 1386 ، 2بار در پریود 2 ساله به وبلاگنویسی میپرداختم ولی تا زمانی که از این کار لذت نبری و ندونی که برای چه می نویسی و هدفت چیه نمیتونی به این کار ادامه بدی ، و آخرش هم با کوچک ترین دلیلی تصمیم به ترک وب نویسی میکنی.

زندگی من هم مثل تمام انسان ها فرازُ نشیب فراوانی داشته تا حدی که بارها و بارها در گذشته و آینده مجبور میشم کارها و سفرهایی انجام بدم که قابل پذیرش برای هیچکس در اطرافیانم نباشه ولی این مسیر زندی منه برای اینکه بتونم زندگیم رو شاد نگه دارم و زندگیم رو زیبا بسازم!

شاید نتونم از روزنوشت هام و خاطره هام و یا تفکراتم در اینجا بنویسم ولی مکانیه که هرازچند گاهی به اینجا سر میزنم و مطلبی مینویسم تا به جای بزارم از اندیشه ام و زندگیم و به نوعی آرامش و تخلیه روانی!


زندکی من در کنار یکی از بهترین خانواده های دنیا که عجیب ترینشونم هست آغاز شده و همیشه خدارو بخاطر چنین خانواده ای شکرگذار بودم ...


 

 

* هر یک از شما هم احتمالاً اهدافی از نوشتن دارید که نمونه هایی از اهداف وبلاگنویسی رو مثال می زنم که شامل اهداف خودم هم میشه :

هدف از وبلاگ نویسی من رسیدن به آرامش و بالابردن سطح علمی و اجتماعی و البته کمی هم ادبیه چون با خوب خوندن و دیدن مطالب دیگران هست که میتونی خوب بنویسی .

در واقع وبلاگ نویسی به نوعی هک کردن خاطرات و روزمرگی ها هست که بتونی برای آینده باقی بزاری که در واقع جای دفترچه خاطرات رو هم به طور کامل گرفته و فرق این دو نوع نوشتن در انتشار رخداد های روزانه و خاطران برای همه ی خواننده ها و وبگردها و وبلاگ نویس ها هست .

با وبلاگ نویسی میشه به نوعی نظر دیگران رو در مورد مطلبت ، دیدگاهت ، ایده ها یا حتی خواسته هات و ... بدونی ، و میتونی با این کار خودت رو اصلاح کنی و دید و نگاهت رو به مسائل گسترش بدی

وبلاگ نویسی به نوعی حتی میتونه آرامش بخش تو باشه یا حتی باعث شادابی تو بشه و شاید هم باعث این بشه که تو بعد از مدت ها به دیگران هم فکر کنی و در مورد خودشون یا کارهاشون و یا در مورد جوامعی که در اون زندگی میکنی فکر کنی و نظرت رو بیان کنی و از دیگران مشورت بخوای

 

در زمینه وبلاگ نویسی پیشنهاد میکنم مطالب زیر رو بخونید :
از ادیسون درس وبلاگ نویسی بگیرید!
آیا شما راه درست وبلاگ نویسی را پیش گرفته‌اید؟
وبلاگ نویسان مثل سربازان شطرنج هستند ، ما یه مشت سربازیم