خسته ام...
اونقدر خرابم کِ اصلاً جای گفتن نداره
خسته از حس غریب این تنهایی
خستم بخدا از اینهمه تکرارِ سکوت ُ بازم سکوت.
بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ.
بخدا
لاف زدم،
من نمیدانم عشق،
رنگ سرخ است؟!
... آبیست؟
یا که مهتاب هر شب، واقعاً
مهتابیست؟!
عشق را در اطراف کودکیم،
خواب دیدم چندین بار!
خواستم صادقُ عاشق باشم!
خواستم مستِ شقایق باشم!
خواستم غرق شوم،
در مهرُ وفاُ عشقُ ...
اما حیف ؛
حس من کوچک بود.
یا که شاید مغلوب! ، پیش زیبایی ها!!
پ.ن :
بد بودم و بدتر شدم – شاید دلیلش
فرار از کارِ و مشغله
دلم میخواد هرچه زودتر دانُ و امتحانا تموم بشه برم سرِ کارم.
می روم در.پی.احساس.غریبم ...
می روم تا زندگیم را با سکوت ادامه دهم!
مَرُ ای دوست
مَرُ ای دوست
مَرُ از دستِ من ای یار
که منم زنده به بویِ تو...به گلِ رویِ تو
مَرُ اِی دوست
مَرُ اِی دوست
بنشین با مَنُ دل
بنشین تا بِرَسَم اگر ، به شبِ مویِ تو
تو نباشی چه اُمیدی بِدِلِ خسته یِ من
تو که خاموشی
بی تو بِشامُ سحر... چه کنم با غمِ تو
بنشین تا بنشانی نفسی آتش دل
بنشین تا بِرَسَم اگر به شبِ مویِ تو
تو نباشی چه اُمیدی به دلِ خسته یِ من
تو که خاموشی بی تو به شامُ سحر چکنم با غمِ تو
چِکُنم با دلِ تنها که نشد باورِمن ، تو هُ ویرانی ؛
خاموشی ؛
کوهم اگر چِکُنم با غمِ تو
چِکُنم با دل تنها ... چکنم با غم دل
چِکُنم با این غم
دل من ای دل من
چه کنم با دل تنها
چه کنم با غم دل
چه کنم با این غم
دل من ای دل من
چه کنم با دل تنها
چه کنم با غم دل
چه کنم با این درد
دل من ای دل من
چه کنم با دل تنها
چه کنم با غم دل
چه کنم با این درد
دل من ای دل من
چه کنم با دل تنها
چه کنم با غم دل
چه کنم با این غم
دل من ای دل من
.
.
.
.
محمد اصفهانی
دیگه دارم به خودم شک می کنم
آخه حرفام ونمی فهمه کسی
من که دستِ دلم و رو میکنم
چرا دنیام و نمی فهمه کسی
دل من مونده رو دستم ، دلی که ، همه ی دار و نداره آدم
کاش یکی از ته دل بِمَن بگه
عاشق این دلِ صاف و سادم ه
دیگه دارم به خودم شک میکنم
آخه حرفام و نمی فهمه کسی
من که دست دلم و رو میکنم
چرا دنیام و نمی فهمه کسی
آخه من چیز زیادی نمیخوام
ی نوازش ، ی نگاه مهربون
یکی ک خودش باشه تا بتونیم
باسه همدیگه بمونیم ، هر دومون
دیگه دارم به خودم شک میکنم
آخه حرفامو نمی فهمه کسی
من ک دستِ دلم و رو میکنم
چرا دنیام و نمی فهمه کسی
احسان خواجه امیری
پ ن :
احسان جان کنسرتت فوق العاده بود در ساری ، تشکر
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیدم
وقت پَرپَر شدنش سوز و نوایی نکنیم
پَرِ پروانه شکستن هنرِ انسان نیست
گَر شکستیم زِغفلت ، مَن و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرِمان تنها ماند
طلبِ عشق زِهر بی سر و پایی نکنیم
یادمان باشد اگر این دلمان بی کَس شد
طلب مِهر زِهر چشمِ خُماری نکنیم
یادمان باشد دِگر لیلی و مجنونی نیست
به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم
یادمان باشد که دراین بَحرِ دو رنگیُ ریا
دگر حتی طلب آب زِدریا نکنیم
یادمان باشد اگر از پس هر شب روزیست
دگر آن روز پی قلب سیاهی نرویم
یادمان باشد اگر شمعی و پروانه به یکجا دیدیم
طلب سوختنِ بال و پَر کَس نکنیم
آنها که لب گشوده اند ، خورده شدند.
آنها که لال مانده اند می شکنند
دندانساز راست می گفت :
پسته لال ، سکوت دندان شکن است
* بعد از 5ماه زندگی دانشجویی در شهر همدان و در دانشگاه آبادانی ، بالاخره برگشتم ب زادگاه خودم ساری
یعنی برای همیشه ؛
با تمام خوبی ها و خوشی هایی که در شهر غریب بود ولی سختی دوری از خانواده و تلف شدن زمان بسیار احساس میشد.
ک جابجایی بهترین راه بود برای برگشت
شهر همدان شهر بسیار عالی برای زندگی ه ، شاید به راحتی بتونم بگم بهترین شهر برای سکونت در ایران هس
البته نه که مشکلاتی در این شهر نباشه ولی کمبود کار در این شهر بیداد میکنه
از این موسس ه بسیار راضی بودم چون دارای کادری بسیار قوی هست از مدیریت تا استادان
استادان بسیار خوبی در موسسه آبادانی و توسعه روستاها هست ک نام میبرم :
آقای دکتر رضایی ، آقای مهندس عباسی ، خانم تاپاک ، خانم سیدی ، مهندس حیدری
ک از همین جا ازاین استادان بدلیل زحمات بی دریغی که برای دانشجویان میکشن تشکر و قدردانی میکنم
امیدوارم بتونم به اهدافم در دانشگاه روزبهان ساری برسم
برف ندیده بودن هم جالب ه در نوع خودش ک من جزء همون آدمام
برف قشنگی همین الآن داره میباره
من 2 کافی نت
بارش برف روبرویم
زیباست ، واقعاً زیباست ، جای برف ندیده های دیگر هم خالی
پ ن :
در دلم بارانی ست از دلتنگی و تنهایی ؛
دلم هوای با تو بودن کرده