ساعت ۴ صبح ، دماوند
خستگیم باعث شد زودتر از همیشه خوابم ببره ، ولی نمیدونم چی شده خواب از سرم پریده اینوقت صبح
به ی سری سایت های خبری مثل همیشه سری زدم ، وبگردیو اینا که چن سالی میشه نمیکنم ولی با این حال وبلاگ هایی هست که همیشه از نوشته هاشون لذت می بردم بعد اینهمه مدت دیدنش واسم خیلی لذت بخش بود
تو خبرها دیدم گابریل گارسیا مارکز در گذشت ، خیلی متاثر شدم چون واقعا جمله های خیلی زیبایی رو از این بزرک خوندم
چند جمله ای رو که خیلی دوست دارم تو نت گشتم تا به یادگاری از ایشون تو این پست بزارم:
انسان تا وقتی فکر می کند نارس است به رشد و کمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود .گابریل گارسیا مارکز
دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است .گابریل گارسیا مارکز
تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب .گابریل گارسیا مارکز
بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید .گابریل گارسیا مارکز
پیوست بی ربط :
.
.
.
.
.
.
ادامه مطلب ...
خوابیدی بدون لا لایی و قصه
بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه
دیگه کابوس زمستون نمی بینی
دیگه از گلای حسرت نمی چینی
دیگه خورشید چهره تو نمی سوزونه
جای سیلی های باد روش نمی مونه
دیگه بیدار نمی شی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
پ.ن :
................ بخواب مادربزرگم بخواب .............
............. بخواب که همیشه دروجودت خوبی بود .............
............. بخواب عزیز جان ، آرام بخواب .............
سال 1393 انشاالله که سال خوبی باشه
هر بار برای نوشتن مطلبی خودم رو به هر دری میزنم که ننویسم!
ولی وقتی جمله ی اول آغاز میشه میبینم دنیای درونم چقدر حرف نگفته داره ، چقدر تنهاست ... دلم برای خودم آه میکشهُ می سوزه.
قیاس سوزش دلم با سوزش سرمای شمال قیاس اقیانوسُ برکه می مونه.
روزهای سردیه عاطفه ، محبت ، دوستی ... همه و همه کم کم جاشونُ به دنیای دیدنی ها دنیایی که پول تعیین میکنه کی در چه مرتبه ای قرار بگیره و روابط ها بر پایه ی جایگاه هاست آن وقتی که شعار پروازها و پریدن ها دوست داشتن ها و عشق نقض میشه و عشق در بیماری دلمردگی های انسان ها بی تحرکُ بی جان در درون انسان ها دفن میشه ، هدف آدمیت این نبود ، ولی تبدیل شد به خاموشی دل و چشم بستن به حقایق برای رسیدن به هوس های درون.
برای نوشتن هام تمام تلاشمُ می کردم ساده_روانُ_بدون هیچ گنگی باشه ولی گاهی نمی شد چون شرایط جوی دلم مه گرفتست!
چند روزیه اومدم مرخصی ، با اینکه خسته شدم از تو اتاق بودنم! ولی حوصله بیرون رفتنم ندارم ... با هیچکس.
آبسرد - میدان الغدیر - بالای پارک شهرداری آبسرد
دستگاه RTK
اینم دوربین Leica TC407
که دیگه جزو توتال استیشن های بسیار قدیمی محسوب میشه و 3پایه برند SOKKIA هست
پ ن :
مثل همیشه ، شروع نوشتنم سختُ ، پایانش سخت تر ...
و درآخرش حرفم بی نتیجه می ماند ...
و حرفِ آخرم تلخ.
و همه ی این ها را با بغض فرو می خورم.
تقویم هم بنظر چیز خوبیه! گاهی آدم به گذر سریع زمان پی می بره ،
خیلی به آخر سال فاصله نداریم ... جوجه های پاییزمونُ هم شمردیم ... واسه من اونقدی نبود دلمُ خوش کنه ، چنگی به دلم نزد خیلی از خودم ناامید شدم ... مخصوصاً اینکه کنکوری تو راهه که هنو گند نزده بوی خرابیش میاد ... واقعیتش نخوندم ولی اگه بخوام بهونه تراشی کنم چرا ... دلیل زیاده آره کارُ خستگیُ مشغله های ذهنی و ...
5روز مرخصی واسم ی دنیا انرژی آورد نمیدونم کی میگه زمان وقتی دیر میگذره یعنی بد گذشته هرکی گفته یا عقلش قد نمیداده یا تجربه ی استفاده بهینه از زمانُ نداشته ... واسه من که خیلی توپ بوده همراه با خوش گذرونی و در کنار خانواده بودن.
ی نمایی از شهر آبسرد:
اون سمتِ چپیِ منم ها
برای نوشتن ، برای انتخاب واژه ، برای جور کردن ی پست ، برای مطلبی که پر از خاطره باشه که ارزش موندگاریش برای خودم لااقل زیاد باشه! باید گاهی اونقدر به زندگیت فکر کنی که خودتِ مجاب کنی که بنویسی ، که اگر ننویسی سرت کلاه رفته!
برای رها شدن از بعضی فکرا خیالا رجوع میکنم به شعرا به آهنگا تا دق کنج دیوار! ...
پ ن:
این تکست شاید به چشتون آشتا بیاد ... واسم ی تیکش جالب اومد و نوای زیباش جذبم کرد:
مثل پروانه زدم پر میون باغ الفبا ... یک به یک دوره کردم از الف تا همزهُ یا
بین حرف های صدا دار داد زد آی کلاه دار ... منو بردار با یِ ر ... بنویس دوباره از یار
ای یار ای یار *** ای یار ای یار
اما من یاری نداشتم ، با کسی کاری نداشتم
یارُ با سه حروفش ، ی گوشه ای کنار گذاشتم.
یارُ با سه حروفش ، ی گوشه ای کنار گذاشتم.
سلام.
امروز بعد 17 روز بخاطر ی کاری که داشتم اومدم ساری البته تا ی ساعت دیگه بلیط اتوبوس دارم باید برگردم.
دماوند خیلی خیلی سرده ... اصن باید بگم سرررررررررررررررررررررررده
2تا عکس از ویلایی که توش مستقریم گرفتم برای زمان قبل و بعد برف
تفاوت زمانی این دو عکس اول تنها 14 ساعت هست! که باعث شده نمای پاییزه ی باغ ویلا به شکل نمای زمستونه در بیاد.
( دماوند ) 30آبان 1392 :
( دماوند ) 1آذر 1392:
اینجا از نظر مسافت 2 کیلومتر بالاتر از شهر دماونده و از نظر ارتفاعی هم بالاتر و هم سردتره ، از اتفاقات جالب اینه که وقتی هوا سرد میشه امکان داره دماوند برف بیاد ولی چند کیلومتر پایین تر یعنی شهر گیلاوند خبری از برفُ بوران نباشه
( دماوند ) 13آذر 1392:
تا اینجا که کار ما زیاد مرتبط با فعالیت های نقشه برداری نیست ولی در آینده حتماً به کار نقشه برداری زمینی با توتال و یا جی پی اس های ایستگاهی نیاز هست،
زندگی در دماوند اونم تو زمستون در این سرما خیلی هیجان انگیزه !!! امیدوارم زنده بمونم تو سرمای زمستون
بعد از زندگیم در همدان در سال 89 هر سال و هر ماه زندگیم دچار تغییراتی میشد و این نوع زندگی رو دوست داشتم ، همیشه علاقه دارم در محیطی جدید باشم و تغییراتی رو تو زندگیم انجام بدم .
این تغییراتُ زمانی که تو ساری هم بودم همیشه تو زندگیم انجام میدادم.
تابستون سال 90 شهر کلاردشت در شهرستان چالوس یک زمان شیرین رو تو ذهنم ایجاد کرد و همیشه دوست داشتم به یک شهر زیبا و دلنواز برم که همینطورم شد ... مسافرتام ادامه داشت ... تهران ، گنبد
حتی ساوه که امسال از فروردین تا مرداد زندگیم با کار در اونجا شکل تازه ای به خودش گرفت و سابقه کار خوبی برام محسوب شده
سفرم به مشهد یکی از تلخ ترین سفرهام بود ، چون حتی 1% فکر هم نمی کردم در کنکور ارشد دانشگاه فردوسی قبول نشم ولی این اتفاق رخ داد !
ی اعتراف باید بکنم که هدفم از سفر به کیش تنها یک سفر تفریحی بود و هم اینکه تجربه بسیار خوبی بود که برام ی دنیا ارزش داشت.
من از اونجایی که 1ساعت دیگه مسافر دماوندم باید بسیار سریع آماده بشم ،
خداروشکر میکنم که کارم تو شهر دماوند اکی شده واقعاً خوشحالم.
زندگی در دماوند حتماً باید خیلی متفاوت باشه از سایر جاها .
امروز 28 آبان 1392 ساعت 15 ... سفرم به دماوند ... سفر کاری شهر آبسرد ... خدا به همراهم!
ذهن همچو باغ است و فکر همچو بذر
می توان گل رویاند یا هرزه علف ...