ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بچه که بودم بسیار چشم انتظاری می کردم برای این که هر چه زود تر این ماه بیاد .
شاید باورتون نشه ،
ولی من عاشق این ماه بودم ، یا بهتر بگم از روزه گرفتن لذت می بردم نه برای اینکه غذا نمی خوردم ، نه اینطور نیست برای اینکه تمام تلاشم و می کردم خوب باشم و بهترین ،
با این که خیلی کوچیک بودم .
معلممون میگفت بچه ها سعی کنید تو این ماه خودتون و اصلاح کنید ، سعی کنید خوب باشید ، به همکلاسی هاتون فحش ندید ، پدر و مادر و اعضای خانوادتون و اذیت نکنید .
یاد گذشته ، یاد شادی های کودکی ، یاد بچگی های پاک ، یاد مهربانی والدین به من ، همه و همه به خیر .
حالا با گذشت 10-12 سال از اون زمان ، نمی دونم چی شد ، کی گذشت ، من چی شدم ،
آیا واقعاً این منم ؟
یا ...
آره همون نقابی که همیشه ازش مثل یک مه یاد می کردم که بین ظاهر و باطنمون فرسنگ ها راهه و تو مه گرفتار شدیم .
یک چهره ای برای خوددمون ساختیم تا با اون بتونیم تو جامعه ظاهر شیم ، و به بازی های زندگیمون بپردازیم غافل از اینکه بازی نکره باختیم .
* شاید این بهترن زمان هست که بتونیم خودمون رو اصلاح کنیم و بنده ای پاک برای خدا و انسانی خالص و بی ریا برای جامعه خودمون و تمام انسان ها باشیم تا شاید ما هم بتونیم تو این ماه به مهمونی خدا بریم
خدایا این بنده گناهکارت رو ببخش