زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک
زندگی زیبا...

زندگی زیبا...

وبلاگ شخصی مهدی چابک

معنـای عـشـق واقـعی



 

معنـای عـشـق واقـعی


یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند : با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین" را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی" را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:


 

 


یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.


یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود !

رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.


بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید... ببر رفت و زن زنده ماند. 

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. 

پسر اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟ 

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! 

پسر جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که "عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."


قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند و او قبل از اینکه حرکتی از همسرش سر بزند به اینکار اقدام کرد. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیشمرگ مادرم شد و او را نجات داد.


این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.


 

نظرات 7 + ارسال نظر
فائزه 22 بهمن 1390 ساعت 11:19 ب.ظ http://roz54.persianblog.ir

__000000___00000
_00000000?0000000
_0000000000000000
__00000000000000
____00000000000
_______00000
_________0
________*__000000___00000
_______*__00000000?0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
_______*_____00000000000
________*_______00000
_________?________0
_000000___00000___*
00000000?0000000___*
0000000000000000____*
_00000000000000_____*
___00000000000_____*
______00000_______*
________0________*
________*__000000___00000
_______*__00000000?0000000
______*___0000000000000000
______*____00000000000000
______*______00000000000
_______*________00000
________*_________0
_________*________*
_________*_______*
__________*______*
___________*____*
____________*___*
_____________*__*
______________**

بهار 23 بهمن 1390 ساعت 07:59 ق.ظ http://ghadamidaraseman.blogfa.com

خیلی زیبا بود
چقد بد چرا اینجوری شد اخرش
من عذاب می کشم از آخر این داستانها
مرسی پست زیبایی بود

یاس سیاه 26 بهمن 1390 ساعت 04:56 ب.ظ

خیلی رومانتیک بود.

یاس سیاه 26 بهمن 1390 ساعت 04:56 ب.ظ

بهم سر بزن.
www.beyondflower.blogfa.com

artmis 11 اسفند 1390 ساعت 08:33 ق.ظ http://najvahayemandegar.blogfa.com

shayad bayad beguyam ta bedanad
Cindrellaye Ou
Haman dokhtarakist k gahi khaste mishavad
Az shostane zaminhaye zehnash
Va az namehrabanihaye Ou
MerC azin baraye mano webam az vaqto ehsaset hazine kardi.donya donya tashakor

مهران 20 اسفند 1390 ساعت 02:26 ب.ظ http://www.beyondflower.blogfa.com

خیلی جالب بود

artmis 8 فروردین 1391 ساعت 11:08 ق.ظ http://najvahayemandegar.blogfa.com


آب و هوای دلم آنقدر بارانیست

که رخت های دلتنگی ام را

مجالی برای خشک شدن نیست

اینگونه است که دلم همیشه تنگ است . . .

salam dadashie man,sale no mobarak,omidvaram harchi arezo0ye qashange male to bashe

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد